خدایا
خجسته باد نام خداوند نیکو ترین آفریدگاران
که تو را آفرید
از تو در شگفت هم نمی توانم بود
که دیدن بزرگی ات را . چچشم کوچک من بسنده نیست
مور چه داند که بر دیوارهی اهرام می گذرد
یا بر خشتی خام
تو آن بلند ترین هرمی که فرعون تخیل می توان ساخت
و من آن کوچکترین مور که بلندای تو تو را در چشم نمی تواند داشت .
*****************************************************************************
من چگونه این چنین که بلند بر زبر ما سوا ایستاده ای
در کنار تنور پیرزنی جای می گیری
و زیر مهمیز کودکانه بچگکان یتیم
و در بازار تنگ کوفه ...؟
******************************************************************************
پیش از تو هیچ اقیانوسی را نمی شناختم
که عمود بر زمین بایستد
پیش از تو هیچ خدایی را ندیده بودم
که پای افزاری وصله دار به پا کند
و مشکی کهنه بر دوش کشد
و بردگان را برادر باشد
آه ای خدای نیمه شبهای کوفه تنگ
ای روشن خدا
در شبهای پیوسته تاریخ
ای روح لیلة القدر
حتی اذا مطلع الفجر
*******************************************************************************
شب از چشم تو آرامش را به وام دارد
و طوفان از خشم تو خروش را
کلام تو گیاه را بارور می کند
و از نفست گل میروید
چاه از آن زمان که تو در آن گریستی جوشان است
سحر از سپیدی چشمان تو می شکوفد
و شب در سیاهی آن به نماز می ایستد
هیچ ستاره نیست که وام دار نگاه تو نیست
لبخند تو اجازه زندگی است
هیچ شکوفه نیست کز تبار گلخند تو نیست
***********************************************************************************
چگونه شمشیری زهر آگین
چیشانی بلند تو _این کتاب خداوند را _ از هم می گشاید
چگونه می توان به شمشیری دریایی را شکافت !
***********************************************************************************
به پای تو می گریم
با اندوهی بالاتر از غم گزایی عشق
و دیرینگی غم
برای تو با چشم همه محرومان می گریم
با چشمان یتیم ندیدنت
گریه ام شعر شبانه غم توست ...
**********************************************************************************
هنگام که به همراه آفتاب
به خانه یتیمکان بیوه زنی تابیدی
و صولت حیدری را
دست مایه شادی کودکانه اش کردی
و بر آن شانه که پیامبر پای ننهاد
کودکان را نشاندی
و از آن دهان که هرای شیر می خروشید
کلمات کودکانه تراوید
آیا تاریخ به تحیر به در سرای خشک و لرزان نمانده بود ؟
********************************************************************
در احد
که گل بوسه زخم ها تنت را دشت شقایق کرده بود
مگر از باده مهر مست بودی
که با تازیانه هشتاد زخم بر خود حد زدی؟
***************************************************************کدام وام ار ترید ؟
دین به تو یا تو بدان ؟
هیچ دینی نیست که وام دار تو نیست
*********************************************************************
دری که به باغ بینش ما گشوده ای
هزار بار خیبری تر است
مرحبا به بازوان اندیشه و کردار تو
**************************************************************************